«به نام خداوند بخشنده مهربان
«فاستقم کما امرت و من تاب معک»
همانطوری که به تو گفته شده است، استقامت کن و کسانی که از تو تبعیت میکنند همانند تو استقامت کنند.
با سلام خدمت مولایمان و نایبش امام خمینی و سلام گرم به گرمای خون شهدا بر شهدا و خانوادههای عزیز و پر ارجشان.
عزیزان، برادران گرامی و دوستان خوب و مهربان، همانطور که ملاحظه فرمودید این خون نامه خویش را با آیهای از آیات گهربار قرآن شروع کردم که اولاً پیامبر اکرم فرمودند: که این آیه مرا پیر کرد ثانیاً با زمان و وضعیت فعلی ما در این زمان تطبیق میکند که لازم است به معنای لطیف و ظریف و درعینحال در مقام عمل، به شکل آن دقت نماییم.
چرا پیامبر را پیر کرد، آیا پیامبر نمیتوانست استقامت کند و یا این نیرو را در خود نمیدید، خیر این نیست، انسانی را که از کودکی فرشتگان مواظبش بودند که دیگر مسائل این دنیا برایش مسئله حساب نمیشود در ضمن او به جایی بسته است که کلید هر قفلی در آنجاست و گیری نیست که توسط او باز نشود، مسئله اینجاست که در نیمه دوم آیه خداوند فرمودهاند «ومن تاب معک» و باید کسانی که با تو هستند مقاومت کنند و نکته این جاست که پیامبر از خود اطمینان دارد فقط چیزی که هست من و تو هستیم که نام شیعه را بر خود حمل میکنیم. استقامت ما مطرح است و این مطلب است که پیامبر گرامی را پیر کرده است. ای امت حضرت رسول (ص) بیایید با استقامت خودتان دل او را که سرور همه موجودات است خوشحال کنیم که تا خداوند متعال نیز به ما رحم کند.
بهعنوان یک تذکردهنده از خانوادههای گرامی میخواهیم رهبر کبیر انقلاب اسلامی را تنها نگذارید. بیایید واقعاً در این موقعیت حساس و در این برهه از زمان که انسانها قربانی میشوند ما از خوبها و چهبسا از بهترینها باشیم که هرقدر خوب باشیم برای خودمان خوب و مفید خواهیم بود و هرچه بد باشیم؛ در این راه باید جان داد و از مال گذشت ما که از پیامبر اکرم بالاتر نیستیم او هم آمد و در جبهه جنگ جنگید.
مواظب و مراقب خودتان باشید یعنی آن خود اصلی که نکند خداینکرده همانند من عمرتان را بگذرانید و دستخالی از این جهان هجرت کنید. ایکاش بیشتر بودم و بیشتر میجنگیدم و بیشتر اطاعت او را میکردم که حتی اولیاء نیز پس از مرگشان همچین آرزویی را دارند.
پس بیایید از این نعمت الهی که نصیبمان شده برای کسب فیض استفاده کنیم و آن نعمت جبهه است، و هیچ خوبی و زیبایی نیست که در جبهه نباشد فقط بهشرط اینکه خودتان بخواهید. باز میگویم جبهه دانشگاه است برای هرکس که دانشجوی آن باشد.
خداوندا به من قلب مطمئن عنایت کن تا بتوانم در راه تو همچون حسین بن علی (ع) با کفار ستیز کنم و اخلاص بده تا اعمالم برای کسی به جز تو نباشد، صفای قلب و نورانیت باطنم ده که وقتی مرا در قبر میگذارند و سنگ لحد چیدند و خاک بر رویم ریختند، نورم برای کوری چشم روباه صفتان از قبر به بیرون نورافشانی کند تا بدانند که هنوز هم زنده هستم. خداوندا توفیقم ده از کسانی باشم که گناهانشان یک، یک به حسنات تبدیل میشود.
بارالها نصیبم نما تا به هنگام جان دادن به دنیا و تمام آنچه که در آن برای منحرفکردن انسان از حق و حقیقت است نیشخند بزنم.
بار معبودا چه وصیتی از خود برای مردم بکنم در حالی که هیچ وصیتی بالاتر از وصایای ائمه اطهار نمیباشد و تنها حرفی که میتوانم بزنم و زدهام همان فرمودههای آنهاست، منتها بهصورت تذکر و در حقیقت تذکر دهندهای بیش نیستم.
شما هم برای هم یک متذکر شونده باشید، زیرا که «فان الذکری تنفع المومنین» آری دنیا محل گذر است و ما باید یکبهیک از این دنیا رخت بربندیم. چرا امروزتان با دیروز یکی است و دیروزتان با هزاران روزی که از عمرتان گذشته؟ چرا فکر نمیکنید که عقب افتادهاید، قافله رفت و تو ماندهای، آری، آری هیچ یک از اینها که میبینی ماندنی نیست و نجاتدهنده برایت فقط اوست که قابل دل بستن است. دل از هر غیر خدایی بکن، نفست را آرامش بده و از خداوند بخواه کمکت کند.
خدایا یاری کن تا به تو ملحق شوم و در جوار تو باشم و لیاقت بده من که کربلا را ندیدم، ولی مولایم حسین (ع) را در آنجا زیارت نمایم. خداوندا پدربزرگ ما رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی را یاری کن و نصرتش بخش.
دیگر بیش از این مزاحم اوقات گرامیتان نمیشوم و شما را به خدا میسپارم و فقط از شماها میخواهم که مرا حلال کنید. انشاءالله خداوند به شما اجر عظیم عنایت نماید.
چند جمله با خانواده گرامیام:
سلامعلیکم پدر عزیز و مادر گرامیم، خواهران و برادر بزرگترم، امیدوارم که حالتان خوب باشد و در زیر سایه خداوند رحمن به زندگی بابرکت و پرتلاش خود ادامه دهید، پدر جان و مادر مهربان از شما طلب حلالیت مینمایم و میخواهم که تا از تمام شداید و سختیها و مشکلاتی که برای بزرگ کردن این حقیر کشیدهاید برای رضای خدا بگذرید که شما بسیار برای تربیت ما غم و غصه ما را خوردهاید.
انشاءالله خداوند توفیق جبران زحمات بیدریغتان را در آخرت نصیبم نماید تا شاید از خجالت رویتان بیرون آیم. از خواهرانم حلالیت میطلبم مخصوصاً خواهر کوچکم که حق برادری را برایش نتوانستم ادا کنم، ولی یک سفارش کوچک دارم که سعی کنید راه خانم زینب را ادامه دهید و شما برادر بزرگترم حق همین است و من درک کردم حق را و اگر رفتم راه را ادامه بده و اسلحهام را از زمین بردار و به جنگ با کفار همانند قبل و توکل کن به خدا که پیروز خواهی شد. دیگر صحبتی ندارم و شما را به خدا میسپارم. والسلام
ومن الله توفیق
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار