همسر شهید پاریاب نیز در بازخوانی خاطرات زندگی مشترکشان گفت: من با احمد پاریاب سال ۶۶ ازدواج کردم و از ابتدای ازدواج هم شهید بزرگوار از موج گرفتگیها و مجروحیت شیمیایی خود برای من گفت. حتی یادم است که در یکی از صحبتها به من گفت چندین بار طوری مرا موج گرفت که از ماشین به بیرون پرت شدم. بههرحال بعد از گذشت هفت سال از زندگی مشترکمان کمکم عوارض شیمیایی و اعصاب و روان احمد بروز کرد به طوری که کمکم وارد بحث درمان بهطورجدی شدیم. در این سالها اگر بیمارستانی بود و بستری انجام میشد هزینه آن پرداخت میشد اما صحبت و خواهش من از مسئولان بنیاد شهید این است که جانباز اعصاب و روان هنگامی که دچار موج گرفتگی میشود دیگر هیچ یک از کارهایش دست خودش و ارادی نیست. یک قانونی تصویب شود که وقتی جانباز دچار این حالات و مشکلات میشود تیمی از بنیاد اعزام شود که وی را برای بستری اعزام کند. بارها میشد که احمد بعد از موج گرفتگی وقتی حالات روانیاش مناسب میشد، مینشست و کلی عذرخواهی میکرد و آن عذاب وجدان که بعد از تمامی آن حالات دچارش میشد بهشدت او و بقیه جانبازان اعصاب و روان را آزار داده و میدهد. حتی یکبار هم احمد گفت که اگر در این حالاتی که برای من پیش میآید برای شما و بچهها مشکلی ایجاد کنم، دیگر خودم را زنده نمیگذارم. این از شدت علاقه احمد به ما و بچهها بود برای همین هم تصمیم گرفت مدتی را تنها زندگی کند. بههرحال من فکر میکنم که خدا من و امثال من را در معرض امتحان و صبری بزرگ قرار داده که بیرون آمدن از این مسئله آن هم سربلند بسیار دشوار است. اگر تدبیری و قانونی در خصوص این جانبازان و مسئلهای که متذکر شدم تصویب شود حداقل از این دشواری کم میکند..