مصاحبه دختر شهید عباس خداوردی

۲۰۰ روز از سال را بر سر خاک پدرم می‌روم

شما یک‌ساله بودید که پدرتان شهید شد و بعد از آن هیچ‌وقت پدر در کنارتان نبود. واژه پدر برای شما چه معنی می‌دهد؟

گیاه را در گلدان دیده‌اید وقتی می‌خواهد رشد کند یک چوب کنارش می‌گذارند تا به آن تکیه کند و صاف بالا بیاید. من فکر می‌کنم پدر آدم با استقامتی است که می‌تواند پشتوانه‌ام باشد. اما حالا که حضور فیزیکی ندارد به گونه دیگری پشتوانه من است. جسمش حضور ندارد ولی خیلی مواقع حضور داشته که من نظر ایشان را در زندگی‌ام دیده‌ام .
روز پدر برایت چه معنایی می‌دهد؟ چه کارهایی را در این روز انجام می‌دهی؟
روز پدر جزو روزهای پر احساس من است. من از چند روز قبل هدیه می‌گیرم و سرخاک پدرم می‌روم. مثل خیلی از بچه‌هایی که پدر بالای سرشان است من هم این حالت را دارم. حالا جسمش نیست ولی من هم با روحش ارتباط برقرار می‌کنم .

پدرتان در کدام عملیات شهید شدند؟
سال65 در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای۵ شهید شدند. هنگام شهادت 29 سال داشتند. اینجا یک تشابه عددی وجود دارد، اینکه پدر 29 ساله بوده در قطعه 29 دفن شده و 29 دی ماه شهید شدند. این 29 برای من عدد پدرم شده است. عددی که در ضمیرم گنجانده شده و حس زیبایی به آن دارم .

چه مدتی در جبهه‌ها حضور داشتند؟ آن هنگام ازدواج کرده بودند؟
پدر اوایل انقلاب در کمیته استخدام می‌شوند و از همان اوایل جنگ به جبهه‌ می‌روند. سال 58 ازدواج می‌کنند. سال59 فرزند اول به دنیا می‌آید، 61 فرزند دوم، 64 فرزند سوم که من هستم و سال 65 به شهادت می‌رسند .

از پدرتان خاطر‌ه‌ای هم در ذهنتان نقش بسته است؟
نه! اصلا! ولی همیشه یک حسی وجود دارد. مانند بچه که به دنیا می‌آید یک انس خاصی به مادر دارد. من خاطره‌ای از پدرم ندارم ولی همان حس ذاتی که بین مادر و فرزند وجود دارد بین پدر و فرزند هم وجود دارد. من هم آن حس را دارم .

برادر و خواهرتان چطور؟ احساس شما با آنها که حضور پدر را تجربه کرده‌اند، چقدر فرق می‌کند؟
برادرم کاملاً پدر یادش است و خواهرم هم خاطراتی دارد. اینکه من خاطره‌ای از پدرم ندارم یک بعد مثبت دارد و یک بعد منفی. من تا این سنی که رسیده‌ام خیلی بی‌تاب پدر هستم. حس می‌کنم پدر یک نعمتی است که تصویری از آن یادم نیست. بعد مثبتش این است که آدم در ذهنش تصویری می‌سازد که شاید آن تصاویر به آن شخص نزدیک نباشد ولی می‌داند آن شخص یک انسان پاک بوده که به فیض شهادت نائل شده است. شاید اگر من جای خواهر و برادرم که خاطراتی یادشان هست، بودم، فکر می‌کنم برایم خیلی سخت‌تر بود .

الان خودتان از پدر چه تصاویری در ذهن دارید؟
افراد یکسری خصوصیات بد دارند، یکسری خصوصیات خوب. از نظر من شهدا طی یک فضای معنوی ساخته شدند، حتی اگر بد بودند. می‌شود گفت غربال شدند. فکر می‌کنم کسی که در زمان جنگ در جبهه حضور داشته آن جبهه غربالش کرده است. فکر می‌کنم پدر بیشتر ابعاد مثبت داشته است. من چون پدر را یادم نیست از او یک شخص فاضله ساخته‌ام و فکر می‌کنم این تصویر درست باشد. طی تعریف و صحبت‌هایی که از دیگران شنیده‌ام، فکر می‌کنم این تصویر خیلی نزدیک باشد. نه اینکه یک خیالپردازی مثبتی باشد که به واقعیت نزدیک نباشد. طبق تعریف دیگران من در ذهنم شخصی را ساخته‌ام که نهایت خوبی‌هاست
الان که بزرگ‌تر شده‌ای هنوز با آن تصویر ارتباط برقرار و با پدر صحبت می‌کنی؟
من همیشه فکر می‌کردم که اگر بزرگ شوم بیقراری پدر در من کمتر می‌شود. وارد اجتماع و دانشگاه می‌شوم، شغل پیدا می‌کنم و ذهنم سرگرم موارد اجتماعی می‌شود در صورتی که امروز می‌بینم بدتر شده است. هر سالی که می‌گذرد و هر روزی که به عمرم اضافه می‌شود بیشتر بیقرار پدر و ارتباطم با او خیلی قوی‌تر از گذشته می‌شود. من در طول هفته دو بار سر مزار پدر می‌روم و کسی نمی‌داند. ارتباطم با پدر خیلی خاص است .
گاهی اوقات ما همه‌ چیز را مادی می‌بینیم ولی من به ورای این مسائل کار دارم. بعضی مواقع در زندگی‌ام به بن‌بست‌های فکری و اجتماعی رسیده‌ام که برون رفت از آن برایم خیلی سخت بوده است. یک بار خیلی به مشکل برخوردم و حالم خیلی بد بود و در محل کار، بغض گلویم را گرفته بود و می‌خواستم گریه کنم و می‌گفتم خدایا کاش پدرم بود و حمایتم می‌کرد. در همین افکار بودم که دوستم زنگ و گفت من الان سر خاک پدرت هستم حرفی نداری به پدرت بگویی. گاهی پدر حضورش را اینگونه به من نشان داده است .
دختر یک خاصیتی که دارد و آن هم «بابایی» بودنش است. این یک ویژگی غریزی است که پسر «مامانی» می‌شود و دختر به پدر وابسته می‌شود. زیاد خواب پدرم را نمی‌بینم. من در کار خدا دخالت نمی‌کنم، چون ایشان باید از خدا اجازه بگیرند تا به خوابم بیایند. شاید مصلحت‌هایی باشد که به خواب نیاید و اگر بخواهد به خوابم بیاید من بیقرارتر می‌شوم و توقعم بیشتر می‌شود که چرا زود به زود به خوابم نمی‌آید .

الان بیقراری شما از برادر و خواهرت بیشتر است؟
بله، ‌خیلی بیشتر است. من200 روز از 365 روز سال را بر سر خاک پدرم می‌روم. ولی خواهرم خیلی کمتر از من می‌رود. من موقع عید نوروز، شب یلدا، شب‌های احیا و هر بهانه‌ای که باشد و فرصت و مجال پیدا کنم بر سر خاک پدر می‌روم.

در تصاویر ذهنی که از پدرت ساخته‌ای با او صحبت می‌کنی، چه حرف‌هایی به او می‌زنی؟ از پدر گلایه نمی‌کنی؟
خیلی پیچیده است. همه انسان‌ها نیاز به پشتوانه دارند. می‌گویند بزرگ‌ترین غم تاریخ بشریت، غم از دست دادن پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) و خانم فاطمه زهرا(س) بوده است. وقتی انسان‌های برگزیده و معصوم از این عالم رفتند من فکر نمی‌کنم بقیه انسان‌ها خیلی بالاتر از آنها باشند. می‌توانند به آنها نزدیک شوند ولی در یک راستا قرار نمی‌گیرند. این من را آرام می‌کند. می‌گویم حضرت علی(ع) هم یتیم بوده و پدری نداشته و پیامبر و بستگانش حمایتش می‌کردند. همین باعث می‌شود من دلگرمی بگیرم.
می‌گویم حتماً ارزشش را داشته وقتی پدر من به جنگ رفت و این تصمیمات را گرفت که بخواهد از تک تک ما دفاع کند و آن سختی‌ها را بکشد. شاید اگر بود سختی بیشتر می‌شد و حالا که نیست این سختی‌ها یک حالت مرهم پیدا می‌کند. بعد فکر می‌کنم و می‌گویم من آن زمان که در فکر پدر نبوده‌ام. او یک ارزش فکری داشته که شاید هیچگاه قادر به درکش نباشم. پس من نمی‌توانم گلایه کنم .
از خصوصیات و ویژگی‌های بارز پدر که از دیگران شنیده‌ای چه چیزهای می‌توانی بگویی؟
پدرم خیلی مردمدار بود و به پایین‌دستان خودش خیلی کمک می‌کرده و خوشرو و معنوی بوده است. به ظاهرش اهمیت می‌داده است .
این نبودن پدر از کودکی تا امروز خودش را چگونه نشان داده است؟ جایی بوده که به پدر نیاز داشتی و نبودش را خیلی حس کرده باشی؟
خیلی زیاد بوده است ولی من این را هضم کرده‌ام. به رغم اینکه این هضم کردن برایم خیلی سخت بوده ولی با من عجین شده است. من همیشه دوست داشته‌ام پدر کنارم باشد. یا وقتی از مدرسه تعطیل می‌شدم بابا بیاید و من را به خانه ببرد. یا موقع ثبت نام دانشگاه و جاهای دیگر می‌دیدم همراه بیشتر دخترها پدرشان است و کارها را پدرشان انجام می‌دهد. ولی من همیشه این کارها را تنها انجام داده‌ام .
الان وقتی دلتان برای پدرتان تنگ می‌شود چه کار می‌کنید؟
روح پدر هست و من هروقت بخواهم می‌توانم با او ارتباط برقرار کنم. سر مزار پدر بیشتر تمرکز دارم تا با او ارتباط برقرار کنم. آرامم می‌کند و با او حرف می‌زنم. خیلی ساده با او حرف می‌زنم. خیلی مسائل روزمره را برایش تعریف می‌کنم. با او گفته‌ام و خندیده‌ام. شاید اگر کسی من را آن لحظه ببیند می‌گوید او دیوانه است، اما نمی‌داند من آن لحظه چه حسی دارم و با چه کسی ارتباط برقرار کرده‌ام. می‌گویم اگر بودی برایم صحبت می‌کردی و آرامم می‌کردی. اما فردای آن روز فهمیدم پدرم کمک کرده و نیاز به صحبت‌هایش نبوده است. دو هفته پیش خیلی دلم برای پدرم تنگ شد و دو بیت شعر برایش گفتم. «بقای عمرم بدون پدر عدم معنی است/ سال‌ها با تکه سنگی مأنوسم.» فکر می‌کنم وقتی گلزار شهدا و هرجا که شهیدی دفن است می‌روم یک تکه از بهشت است. جایی است که انسان پاکی آرمیده که می‌تواند به ما انرژی مثبت بدهد .

وقتی بزرگ‌تر شدید و به دانشگاه رفتید نگاه بقیه بچه‌ها به یک دختر شهید چگونه بود؟
زندگی ما هم مثل بقیه است، ولی شرایطم به خاطر نبود پدر 180 درجه فرق کرده است. اگر همه دنیا را به من بدهند هیچ‌وقت جای پدر را برای من نمی‌گیرد. در عین اینکه با او ارتباط برقرار می‌کنی یک کمبودی وجود دارد. آن کمبود با هیچ چیزی جبران نمی‌شود. خیلی‌ها در دلشان به فرزند شهید بودن افتخار می‌کنند ولی نمی‌توانند آن را بیان کنند. به محض گفتن چنین حرفی، انگشت اشاره به سمت شما می‌رود و می‌گویند سهمیه. در حالیکه خیلی از فرزندان شهید نخبه‌اند. این حرف و عمل امام است که برای فرزندان شاهد باید سهمیه‌هایی قائل شد تا در محافل عمومی و اجتماعی راحت‌تر حاضر شوند. حالا کشور ما دارد به حرف امام عمل می‌کند. ولی خیلی‌ها به آن توجه ندارند. این نگاه منفی همه جا از مدرسه تا دانشگاه و محل کار بوده است.

شاید به این خاطر باشد که بعضی از مردم فکر می‌کنند خانواده شهیدان از رانت‌های دولتی و حکومتی استفاده می‌کنند.
حالا شما می‌گویید مردم. عموی خودم فکر می‌کرد که پول آب و برق و گاز را بنیاد شهید می‌دهد که مادرم قبض‌ها را نشانش داد و گفت پول همه قبض‌ها را خودمان می‌دهیم. ما هم مانند بقیه مردم داریم زندگی می‌کنیم. اگر قرار است مالیات بدهیم ما هم می‌دهیم. حالا یک مرکزی به فرمان امام به نام بنیاد شهید انقلاب اسلامی ساخته شد که الان بنیاد شهید و ایثارگران انقلاب شده و به مشکلات و معضلات این خانواده‌ها رسیدگی می‌کند که آن هم به طور صد در صد نیست. شاید از پنج خانواده بتوانند یک خانواده را به طور صد در صد مورد حمایت قرار دهند. من دوستانی داشته‌ام که شهادت پدر غیرقابل هضم برایشان بوده‌ است و افسردگی گرفته‌اند و در خانه نشسته‌اند. جنگ تبعات منفی دارد. تبعات منفی اینجور خانواده‌ها خیلی بیشتر از تبعات مثبت آن است. اگر به من تمام دنیا را بدهند باز هم برایم پدرم نمی‌شود. کسی که کمبود و فقدانی را داشته باشد این فقدان در روحیه‌اش تأثیر می‌گذارد .
شاید آن حمایت‌ها شفاف نبوده یا اطلاع‌رسانی دقیق نبوده که برای بعضی‌ها توهم ایجاد کرده است؟
یکسری کج سلیقگی‌ها بوده و اطلاع‌رسانی‌ها نبوده است. در کشورهای مختلف هم برای کسانی که از کشورشان دفاع کرده‌اند حمایت‌هایی در نظر گرفته می‌شود. در مستندی پیرمردی در آلمان را نشان می‌داد که در جنگ جهانی یک سرباز ساده بوده و کلی از او حمایت می‌کردند و به او احترام می‌گذاشتند .

این محدودیت و نگاه منفی چگونه خودش را نشان داده؟
انواع رفتارها بوده است. تکه می‌پرانند و جملات و کلمات طعنه‌آمیز می‌گویند. معتقدم من زمانی می‌توانم بگویم فرزند شهیدم که بتوانم راه پدرم را ادامه بدهم. راه بابا راه امام و شهداست. هر وقت بتوانم آن راه را ادامه بدهم می‌توانم بگویم پدرم شهید شده است. من باید خودم را به پدرم خیلی نزدیک کنم.

عکس‌العمل خودتان در اینجور مواقع چگونه است؟
من هیچوقت توقع نداشته‌ام کسی بفهمد من فرزند شهیدم و بخواهد به من احترام بگذارد. هم عکس‌العمل منفی بوده هم مثبت، که منفی پررنگ‌تر بوده است. نمی‌دانم چرا برای بعضی افراد هضم نمی‌شود. کشور ما با یک بحران دفاعی روبه‌رو بوده است که باید در آن برهه از کشور دفاع می‌کرد. خیلی‌ها یا می‌خواهند از واقعیت فرار کنند یا اطلاعی از آن واقعه و روزها ندارند. نمی‌توان همه را مقصر دانست چون خیلی افراد با واقعیت‌های جامعه روبه‌رو نیستند. بهتر است برای بعضی‌ها سکوت کرد. خیلی موارد هم بوده که افرادشان شهید را می‌فهمند و خیلی استقبال می‌کنند. خودشان در جنگ بوده‌اند و می‌فهمند. کسی که در محیطی رشد کرده که تا به حال اسم شهید را نشنیده برایش کمی سخت است، بخواهد این مسائل را درک کند. البته پیش آمده به بعضی‌ها اطلاعات را داده‌ایم و با او صحبت کرده‌ایم و ضمیر شخص خیلی به این مسائل نزدیک شده است. پس طرف گناهی نکرده و برخوردی که انجام می‌دهد شاید از روی قصد و عمد نبوده و از روی ندانستن عمل می‌کرده. خیلی‌ از این افراد بعد از آگاه شدن در خط شهیدان و فرزندان شهید افتاده‌اند و فعالانه کارها و برنامه‌های آنان را پیگیری کرده‌اند.

تا به‌ حال با این افراد صحبت ‌کرده‌اید ببینید چرا نظرشان منفی است؟
من هروقت با عکس‌العمل‌های منفی روبه‌رو می‌شوم طرف تا جایی که پای حرفم بنشیند و بفهمد برایش توضیح می‌دهم. ولی وقتی خودش نخواهد، می‌گویم، بگذار هر فکری می‌خواهد بکند. دوره‌ای که پیامبر(ص) و امام علی(ع) زندگی می‌کردند چقدر توهین‌ها به آنها شد. آنها هم یا با اخلاق نیکو برخورد کردند یا سکوت کردند.
یکسری افکار وجود دارد. رسانه خیلی می‌تواند به این افکار کمک کند. بعد از فیلم اخراجی‌ها، ذهن مردم نسبت به شهید و کسی که در جنگ شرکت می‌کند تغییر کرد. وقتی اخراجی‌ها ساخته شد خیلی از افراد می‌گفتند شهیدان اینطوری بوده‌اند، جبهه‌ رفته‌اند و شهید شده‌اند. حتی کلمات نادرست هم به کار می‌بردند. من وقتی از خروجی سینما بیرون می‌آمدم این کلمات را می‌شنیدم. اخراجی‌ها به سرسوزنی از جنگ پرداخت. چون حوادث جنگ ما خیلی وسیع بوده است. نصف گلزار شهدای ما، خاطراتی است که زیر خاک دفن شده‌اند. حالا این حرف‌ها در دانشگاه و محل کار و زندگی یک جور دیگر بوده است .

خودتان به آثاری که این جنبه‌های جنگ را نشان می‌دهد نقد دارید؟
ما خیلی مواقع می‌آییم ثواب کنیم اما کباب می‌شویم. می‌آییم مردم را نسبت به واقعیت آگاه کنیم اما ذهن مردم را خراب می‌کنیم و ارزش ذهنی طرف را بی‌ارزش و بی‌معنی می‌کنیم. شخص فیلمی را در سینمای ایران می‌بیند بعد فکرش منفی‌تر می‌شود. بعد وقتی من نوعی را می‌بینند و می‌فهمند فرزند شهید هستم طور دیگری فکر می‌کنند. اخراجی‌های آقای ده نمکی نمونه‌ای از این موارد است.

نگاه فیلم اخراجی‌ها شما را به عنوان یک فرزند شهید اذیت کرد؟
خیلی اذیت کرد. من خیلی دوست دارم آقای ده‌نمکی را ببینم و بگویم هدفشان از ساختن این فیلم چه بوده است. افرادی مانند مجید سوزوکی وجود داشته‌اند. شما وقتی به قطعه 29 شهدا می‌روید یکسری بنر زده‌اند که روی یکی از آنها نام شهید مجید خدمت(سوزوکی) نوشته شد و کاراکتر آن شبیه کامبیز دیرباز است. آقای ده‌نمکی خیلی سعی کرده این را به واقعیت نزدیک کند اما در عمل موفق نشده و باعث شده ذهن مردم نسبت به این موارد منفی شود و بگویند تمام شهیدان اینگونه بوده اند. هیچ انسانی معصوم نیست و انسان‌های آن زمان هم با تمام نقصانی که داشتند، وقتی به جبهه می‌رفتند نقصان‌هایشان محو می‌شد. شاید طرف نماز روزانه‌اش را نمی‌خوانده اما وقتی وارد جبهه می‌شود به تکامل می‌رسید و نماز شبش ترک نمی‌شد. نمی‌گویم هر کسی که به جبهه آمده خوب بوده، اما اگر فردی بد بوده و در جنگ شرکت کرده‌، خوب شده و پاک شهید شده است. مانند حر که وقتی به سپاه امام حسین(ع) مراجعه کرد از او استقبال شد. انسان هم هرگاه به خدا نزدیک شود، خدا او را مورد استقبال قرار می‌دهد. من فکر می‌کنم این فیلم‌ها اگر مستند باشد خیلی بهتر از فیلم‌های اینچنینی جواب می‌دهد.

اگر خودتان بخواهید خیلی شفاف بگویید بنیاد شهید از خانواده شما چه حمایت‌هایی می‌کند، این سخن چه خواهد بود؟
پدر من به عنوان نظامی به جبهه‌ها رفت و در ارگانی استخدام بود و مستمری می‌گرفت. حقوق شهید هم به خانواده برمی‌گردد. حالا حقوق به بنیاد شهید ارجاع داده می‌شود و از آنجا به دست خانواده‌ها می‌رسد. یعنی همان حقوق طبیعی است که باید مراحلی را طی کند. ما حمایت مالی نمی‌شویم که بگویم حقوقمان را از بنیاد می‌گیریم یا ممکن است هنگام ازدواج هدیه‌ای بدهند که در اداره‌جات و نهاد‌های دیگر هم وجود دارد.

حیف است از خانواده شهیدان بگوییم و از کارهای مادر نگوییم. مادرتان در این سال‌ها چه نقشی داشته است؟
تصور کنید یک خانم 26 ساله با سه بچه و بدون شوهر چه کار سختی پیش‌رو دارد. الان در جامعه می‌بینم خانم شوهر و یک فرزند دارد و هر روز می‌نالد. اما می‌بینم مادرم چقدر صبورانه ما را بدون گله و شکایتی بزرگ کرده است.