گفتوگو با سید محمد میرهاشمی جانباز شیمیایی و شاعر
۸ تیرماه روز جهانی مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی نامگذاری کردهاند. دلیل این نامگذاری این است که جامعه جهانی روی قضیه سلاحهای شیمیایی حساس شده و اجازه استفاده از آن را در جنگها چه داخلی و چه بین کشورها را ندهد. سلاحهای شیمیایی نامتعارفترند، به این دلیل که نهتنها به فرد آسیب جدی میزنند بلکه ژن او را نیز تغییر داده و باعث میشوند نسلهای بعد نیز دچار مشکلات جدی جسمی شوند. سید محمد میرهاشمی ۱۸ساله بوده که در منطقه شیخ صالح شیمیایی میشود؛ در تاریخ اول تیرماه ۶۷؛ یعنی حدود دو ماه مانده به پایان جنگ و زمانی که صدام و ارتش بعث از همه وحشیگری خود برای پیروزی در جنگ استفاده میکردند. میرهاشمی در آخر مصاحبه گفت: «همه آنچه گفتم را بنویس. از حرفهای ما نترسید. از این که از حقوقی که جانبازان باید برخوردار باشند و نیستند، میگوییم نترسید. دو گروه از جانبازان خیلی آسیبدیده و تنهایند در این روزگار؛ جانبازان اعصاب و روان و جانبازان شیمیایی. البته جانباز اعصاب و روان حال و روزش از ما بهتر است، چون میداند فقط جسم خودش آسیبدیده، اما جانبازان شیمیایی، هم خودشان آسیبدیدهاند و همنسلهای بعد از خودشان با ژن آسیبدیده متولد میشوند و باید زندگی را ادامه دهند، مثل همه آنها که در جنگ جهانی دوم در هیروشیما و ناکازاکی با سلاح شیمیایی آلوده شدند. بنویسید ایران بعد از ژاپن بیشترین تلفات را از سلاحهای شیمیایی دیده است و این موضوع هرگز نباید فراموش شود، نهتنها در کشور خودمان بلکه در تمام دنیا. باید درباره آسیبهایی که جانبازان شیمیایی دیدند، گفته و نوشته شود. ما نباید فراموش شویم، چون اگر جانبازان شیمیایی ایرانی فراموش شوند، امکان دارد باز هم در نقطهای دیگر از جهان این اتفاق رخ دهد.»
روزی که شیخ صالح شیمیایی شد
میرهاشمی که سالهاست به شاعر اهلبیت شهرت یافته درباره روزی که در جنگ شیمیایی شد، میگوید: اول تیرماه و مصادف بود با چهارم شعبان زادروز حضرت عباس که بزرگترین جانباز تاریخ بشریت است. من ۱۸ساله بودم و در منطقه شیخ صالح مستقر بودیم. میشنیدیم که عراق روزهای قبل چند منطقه را بمباران شیمیایی کرده است، اما گمان نمیکردیم که منطقه ما را هم بزند. این را هم شنیده بودیم که صدام فرمول سلاحهای شیمیایی را دستکاری میکند یعنی وقتی میگویند با گاز خردل حمله کرده، این گاز خردل فرمولش با گاز خردل اصلی فرق داشت. به همین دلیل اثراتش هم متفاوت بود و درمانش سختتر. روزی که راکت شیمیایی به منطقه ما زد، انگار چند گالن مایع شیمیایی روی ما خالی کردند. بیهوش شدیم و چند ماه در حالت نیمه بیهوشی بودیم. ۴۰ نفر آن روز شیمیایی شدیم که از جمع الان هفت نفر زنده و بقیه شهید شدهاند. آنچه برای یک فرد آلوده شده به گازهای شیمیایی اتفاق میافتد با آنچه در فیلمها دیده میشود، کاملاً فرق دارد. روی بدنم تاولهایی بزرگ زده شد که هنوز هم اثرات آن هست و گاهی عود میکند؛ تاولهایی که داخلش پرازآب است. این تاولها میترکد و دوباره تاول میزند و بعد تبدیل به زخمهای دردناکی میشود. ریهها هم که بهشدت آسیبدیده و نفس کشیدن سخت است، همیشه سخت است. چشمها هم آسیب میبینند، قرنیه نابود میشود و برای بازیابی باید چند بار جراحی شوی. راستش از بدنت چیزی نمیماند، همه مصدوم میشوند و ناکارآمد.
ایستاده در غبار
از میرهاشمی میپرسم، آمادگی حمله شیمیایی داشتید، لباس و ماسک به شما داده بودند که اگر حمله شد استفاده کنید که میگوید: جنگ بود. ما ابزار زیادی نداشتیم، حتی سلاح خاصی هم نداشتیم، آنهم در برابر دشمنی که همه چیز داشت. اگر جنگ را نباختیم و شکست نخوردیم همت بچه بسیجیها و تفکر آنها بود که باید در برابر دشمن مقاومت کرد. برای آمادهباش در مقابل سلاح شیمیایی هم نه لباس مناسب داشتیم و نه ماسک. بادگیرهایی داده بودند که مستعمل بود و تعدادش کم. ماسکها هم همینطور بود. ما را به پشت خط منتقل کردند و باید به بیمارستانی برده میشدیم که مجهز بود؛ اما بیمارستان ویژهای هم وجود نداشت. به همین دلیل ما را میبردند به بیمارستانهایی که سوختگیها را درمان میکردند. اما کسی که با گاز شیمیایی سوخته کجا و فردی که دچار سوختگی با آتش یا آب جوش شده کجا؟! برای اعزام به آلمان هم آن زمان دولت درست برنامه ریزی نمیکرد. درست است که درگیر جنگ بود اما نباید از مجروحان شیمیایی و دیگر مجروحان غافل میماند. خیلی از جانبازان شیمیایی مدت زیادی در صف انتظار برای اعزام میماندند. اگر آشنا میداشتی زودتر اعزامت میکردند برای همین خیلی از ما وقتی به آلمان رسیدیم دکترها پس از معاینه میگفتند باید زودتر میآمدید تا درمان سریعتر انجام میشد و درمان امیدوارکنندهتر بود. میپرسم دولتهای اروپایی در برابر این حملهها و جراحاتی که برای رزمنده های ایرانی به وجود میآورد، واکنشی داشتند یا رفتاری نشان میدادند که برای صدام بازدارنده باشد؟
میگوید: دولتهای اروپایی و آمریکایی خودشان این سلاحها را به صدام میفروختند. ما که در آلمان بودیم بارها این را به پزشکان و رسانههایی که سراغمان میآمدند، میگفتیم. این را هم بگویم که ملتها با دولتها تفاوت دارند. مردم اروپا و آمریکا در برابر استفاده از سلاحهای شیمیایی واکنش نشان میدادند و هنوز هم این کار را میکنند؛ چون در فرهنگشان واکنش در برابر کارهای غیرانسانی وجود دارد. آنها اعتراض میکنند اما دولتهایشان کاری به این اعتراضها ندارند. ۳۲ سال از پایان جنگ میگذرد. اما جانبازان جنگ هنوز آن روزها را زندگی میکنند با مشکلات زیاد. خیلی زیاد که از تصور شما هم خارج است. دولت به جانبازان رسیدگی نمیکند. مردم سردشت قربانیان سلاحهای شیمیایی هستند. آنها باید مدام برای درمان به تهران بیایند، شما هم حتما شنیدهاید که بنیاد جانبازان میگوید به آنها رسیدگی میکند و مثلا جایی برای ماندن به آنها میدهد اما من میگویم این خبرها نیست. آنها در این شهر سرگردان میشوند و هزینههای درمان هم که سر به فلک کشیده. در دوره کرونا هم که شرایط خیلی بدتر شد. جانبازان شیمیایی باید به صورت ویژه تحت مراقبت قرار گیرند اما باز هم ما ماندهایم و خودمان و دیگر هیچ. دو ماه از شیوع کرونا گذشته بود که از طرف بنیاد چند ماسک و مقداری اندک مایع ضدعفونی کننده برای ما آوردند. آنچه آنها دادند در حد شوخی بود ! من و همسرم کار فرهنگی میکنیم و هر جور شده نیازهای زندگی را برآورده میکنیم؛ اما من نمیدانم جانبازی که بنا به شرایط جسمی نمیتواند کار کند و پولی ندارد، در این شرایط چه میکند؟ چطور باید مخارج روزانه زندگی را تامین کند حالا هزینه درمان و ماسک و مایع ضدعفونی کننده بماند !
بچههایی از خون و دل
میرهاشمی میگوید: در همه جای دنیا برای بازماندگان جنگ، جانبازان ، اسرایی که آزاد شدهاند، امتیازاتی ویژه در نظر میگیرند اما در کشور ما باورکنید هیچ امتیازی وجود ندارد. ما مثل همه مردم عادی هستیم البته با فرزندانی که مصدومیت شیمیایی را از ما به ارث بردهاند. من چهار دختر دارم که همه آنها به نوعی دچار مشکل هستند، یکی پوستش آسیبدیده است و دیگری کبدش. امروز روز جهانی مبارزه با سلاحهای شیمیایی است صدای ما را قبل از این که به جهان برسانید به دولتمردان و مردم کشور خودمان برسانید. روزگار ، اصلا روزگار خوبی نیست. من از اتفاقی که برایم افتاد گلهای ندارم، خدا را شاکرم که در راه کشورم و در راه دینم جانباز شدهام؛ اما صدای ما را به دیگران برسانید.
راوی: طاهره آشیانی