لحظاتی به یادماندنی از والفجر هشت (راوی: حجت‌اله عالی)

پدافندی مهران قبل از عملیات والفجر هشت که گروهان شهادت به مهران اعزام شد صفرخانی فرستادم خط. قبل از این‌که از گردان انصار خط را تحویل بگیریم شهید پوراحمد خط را توجیه کرد و سنگرها را نشان داد. همان زمان بود که یک روز در لشگر صبحانه کله‌پاچه دادند و ما در خط مهران با شهدا به قولی امروزی‌ها کلپچ را زدیم. هیچ موقع طعم آن از یادم نخواهد رفت. اما این توجیه شهید پوراحمد هم یک روز نصیب من شد در والفجر هشت گردان انصار بر روی جاده ام‌القصر می‌خواستند عملیات کنند و یک مقدار خط خودشان را ساماندهی کنند برای همین چون گروهان شهادت در تأسیسات کارخانه نمک بود و یک مقدار از پهلو به جاده مسلط بود از شهید دستواره که شب آمد و من یک دوربین دید در شب غنیمت گرفته بودم از آن استفاده کرد و به قول بچه‌های اطلاعات دوربین زد و خط را بررسی کرد و من را توجیه کرد. حتی از دوربین خوش آمد ولی گفت پیش خودت باشد. شب بعد که شهید پوراحمد آمد همان‌طور که شهید دستواره ترک موتور نشست پوراحمد و یکی از بچه‌های گردان انصار ترک موتور نشستند و بردمشان به آن محدوده و آنها را توجیه کردم موقع برگشتند ناگهان آتش دشمن شروع شد و پوراحمد گفت سریع برو من گازش گرفته بودم که ناگهان در یک چاله انفجار افتادیم و من بی‌هوش شدم. در همین آن دیدم کسی شانه‌هایم را ماساژ می‌دهد و من تاچشم را باز کردم نور ماه که تا آن لحظه آن‌قدر زیبا ندیده بودم گفتم اینجا بهشت است پوراحمد خندید گفت نه بی‌هوش شده بودی کمی حالم مساعد شد و موتور را روشن کردم و پوراحمد گفت حالت خوب است می‌توانی برانی گفتم چیزی نیست خوبم این هم به یاد شهید پوراحمد و شهید دستواره یادشان گرامی.

راوی: حجت‌اله عالی