عکس حجله‌ (راوی: غلامرضا صراف)

این عکس شهید بزرگوار حسین شرافتی برای من یک دنیا خاطره هست.

در آن زمان من یک دوربین عکاسی 135 جمع جوری داشتم که معمولاً در مواقع عملیات آن را توی کیسه ماسک جا می‌دادم و با خودم به عملیات می‌بردم و در عملیات عکس خاطره‌انگیز می‌گرفتم .

بعد از شهادت شهید علی اصغر صفرخانی در عملیات کربلای یک، شهید جواد صراف به‌عنوان فرمانده گردان شهادت منسوب شد ما هم به همراه تعدادی از دوستان (حاج محمد رضا طاهری _ شهید اصغر عبدالحسین زاده _ شهید سید مسعود هاشمی _ شهید علی فخارنیا _ میثم رزاقی _ شهید حسین شرافتی و …) از گردان مالک به گردان شهادت رفتیم .

ابتدا من حقیر به همراه شهید حسین شرافتی _ سید محمد میرهاشمی _ محمود شاهواروقی _ شهید مسعود امینی _ حاج محسن زهرایی _ حاج محمود لیایی _ حاج فرید لواسانی _ شهید مسعود عبداقی _ شهید جاویدالاثر سید عباس میرعلی نقی _ شهید سید محمود افتخاریان _ شهید سید محمد موسوی و … در گروهان امیرالمؤمنین (ع) مشغول خدمت شدیم. ولی بعد از گذشت مدتی و بنا به دلایلی خاص و علی‌رغم میل باطنی خودم، بنا به دستور آقا جواد صراف من از جمع این دوستان بزرگوار جدا و به گروهان امام حسن (ع) منتقل شدم.

جدایی از جمع این دوستان برایم خیلی سخت بود چون با بعضی از آنها بچه محل و با بعضی‌های دیگه مدت‌های زیادی را در جبهه بودم .

گردان شهادت برای عملیات کربلای چهار و پنج از اردوگاه کرخه به راه افتاد و بعد از طی مسافت چندساعته با اتوبوس، نهایتاً در دل تاریکی شب به حاشیه رودخانه بهمنشیر رسیدیم و به‌صورت پیاده به ادامه مسیر پرداختیم .

زمستان بود و هوا هم سرد، پس از طی مسیری در جاده گلی و بعضاً باتلاقی به خانه‌های کاهگلی و قدیمی رسیدیم و در آن خانه‌های گلی مستقر شدیم و شب را به استراحت پرداختیم.

صبح روز بعد دیدم که صدای شهید حسین شرافتی میاد که دنبال من می‌گشت و من را صدا می‌زد.

سریعاً خودم را به حسین شرافتی رساندم و بعد از سلام و علیک، حسین گفت :

رضا برو دوربین عکاسی خودت رو بیارم بریم چند تا عکس بگیریم .

من اول تعجب کردم. چون حسین کمتر عکس می‌گرفت و بیشتر از دوربین فراری بود .

سریع دوربین رو برداشتم و رفتیم توی نخلستان و نزدیک رودخانه بهمنشیر و به من گفت یک جوری از من عکس بگیر که کنار دستم جای عکس یک نفر دیگه خالی باشه و با خنده گفت منظورم  عکس حجله‌ای هست. من این عکس رو از ایشان انداختم و به این عزیز گفتم  حسین، خداوکیلی عکسی ازت انداختم که فقط به درد حجله‌ات می خوره و ایشان خندید و گفت ببینیم و تعریف کنیم .

شهید حسین شرافتی چند روز بعد در همان عملیات کربلای پنج شهید شد بعد از عملیات کربلای پنج که من به تهران آمدم، عکس‌ها رو چاپ کردم که خودش هم آن را ندید.

راوی: غلامرضا صراف