تزویر (راوی: حجت‌اله عالی)

قبل از عملیات کربلای هشت در اردوگاه کرخه گردان داشت نیرو می‌گرفت برای عملیات در حال و هوای عملیات به سر می‌بردیم و یک‌باره خبری باورنکردنی از حاج اکبر عاطفی به‌وسیله بردار حسین خواجوی رسید که عراقی‌ها به ۵ کیلومتری اهواز رسیدن و سریع بروید تجهیزات وسایل شخصیتان را تحویل تعاون گردان دهید. (جمعی از برادران که دلاوران قدیمی جنگ بودند و با هم فکری حاج اکبر عاطفی این ترفند را زدند در آن سال ۶۶ که یک سال بعد اتفاق افتاد) و این پیش‌بینی را کرده بودند. القصه داداش حسین خبر را داد و من رفتم سلاح و مهمات را تحویل گرفتم که خبر رسید که همه در میدان صبحگاه جمع شوند که اتوبوس‌ها آمدند. رفتیم صبحگاه و حاج اکبر عاطفی یک سخنرانی کرد و خبر را این‌گونه اصلاح کرد که تمام تجهیزات را در چادرها بگذارید و ساک‌ها تحویل تعاون داده شود. بالاخره سوار اتوبوس شدیم و به‌طرف تهران که ۵ روز دیگر باید در پادگان باشیم و برگردیم حرکت کردیم. عملیات آن شب برادر بزرگم مهمان ما بود و می‌خواست برود تهران کلی به ما می‌خندید که چگونه حاج اکبر عاطفی ترفند زده و بچه‌ها را در دو صورت شاد کرد یک طرف مرخصی تهران و یک طرف رفتن به عملیات. رسیدیم راه‌آهن اندیمشک در آن ازدحام یک آن رسول عالی را دیدیم که در گردان حضرت قاسم لشگر ۱۰ سید شهدا بود و آنها هم ۵ روز مرخصی بودند و به دیدار امام می‌رفتند من و قدرت و برادر رسول با غلام رزاق امیر شیخلر و داود رضوانی و محمود لطیفیان و برادر جانباز حسین خواجوی و یکی از برادرها داخل یک کوپه ۶ نفر شدیم. بعضی از هم گردانی‌ها و بچه‌های دیگر هم در سالن‌ها بودن و کوپه‌ها جای برای نشستن نداشت. چه شبی بود همان زمان بود که پل راه‌آهن دورود را عراق زده بود و قطار این‌سوی پل ایستاد و از قطار پیاده شدیم و با گذشتن از پل‌هایی که زمان خیبر درست کرده بودند ازروی آن رد شدیم. آن طرف سوار قطار دیگر شدیم این فاصله را با چه زحمتی طی می‌کردیم و هرکدام خسته و بی‌رمق فقط می‌خواستیم نیمه‌شب برسیم به یک کوپه و استراحت کنیم. یادشان بخیر آن شهدا که نام بردم در عملیات بعد شهید شدند شهید رسول عالی و شهید غلام رزاق و شهید داود رضوانی و شهید امیر شیخلر و شهید محمود لطیفیان یادشان گرامی.

راوی: حجت‌اله عالی