کنار دریاچه ماهی در ستون میرفتیم به سمت انتهای دریاچه گردان شهادت فرمانده گردان جواد صراف شهید شده بود. من انتهای دسته بودم که یک خمپاره خورد وسط دسته و ده، پانزده نفر از بچهها خوابیدن خیلی تاریک بود و جایی معلوم نبود.
دستور ادامه مسیر داده شد آتش بسیار سنگین بود ده دقیقه بعد رسیدیم به سنگرهای انتهای مسیر و مستقر شدیم، محمدرضا طاهری هم با ما بود باسنوسال کم، از دو سه نفر خواستم که بریم سر وقت مجروحها را بیاوریم وقتی باز گشتیم من و یکی دیگه از بچهها دیدیم فقط حسین زنده مانده و فقط ذکر یا زهرا میگه ذکرش قطع نمیشد هوا چون تاریک بود ما نمیدانستیم کجایش ترکش خورده حمل مجروح تو اون باطلاق لعنتی خیلی سخت بود حسین فقط میگفت یا زهرا، اما اون داشت خونریزی میکرد نزدیک سه راه شهادت صدای حسین قطع شد اما ما ادامه دادیم وقتی رسیدیم و او را رساندیم به ماشین متوجه شدیم شهید شده حسین یکی از بچههای بسیار شجاع بود اون شب رو هیچوقت فراموش نمیکنم.