شهید خبرنگار از خطه مازندران (راوی: مصطفی باغبانی)

در خواب‌دیده بودم شهید میشه از اول اعزام باهم بودیم یک ضبط خبرنگاری با خودش داشت می‌گفت نماینده روزنامه کیهان در قم هستش خیلی به هم نزدیک شد.

ظهر ۲۲ بهمن باهم کنار ساختمان تدارکات کارخانه نمک نماز خواندیم و بهش گفتم فوری بریم در سنگرها گفت تو برو من می‌آیم چند دقیقه نگذشته بود صدای انفجار خمپاره من را کشاند رو زمین و چند لحظه بعد دیدم یکی صدا می‌زند مصطفی باغبان فهمیدم قنبره دویدم سمتش و دیدم از کمرش داره خون میاد سرشو گذاشتم روپاهام و قربان‌صدقه‌اش می‌رفتم و پیشانی‌اش را می‌بوسیدم و ازطرفی داد می‌زدم امدادگر خسروجردی با یک برانکارد آمد سمتش گذاشتیمش روی برانکارد دوتایی دویدیم سمت جاده برانکارد را گذاشتیم کنار جاده ام‌القصر کف اسفالت وسط جاده خوابیدم قنبر ناله می‌کرد و هی منو صدا می‌زد من را می‌گفتم قربانت برم صبر کن چند دقیقه گذشت یک آمبولانس بسمت شط و اروند می‌رفت از وسط جاده بلند شدم و جلوی آمبولانس را گرفتم ایستاد و قنبر را گذاشتیم در آمبولانس و دست هم را گرفتیم و گفتیم این دنیا همدیگر را ندیدیم آن دنیا حواسمان بهم باشد در آمبولانس بسته شد حالا وقتش بود. رو جاده زانو زدم و زارزار گریه کردم انگار دل آن و دل من از هم داشتن جدا می شدن آمبولانس دور می‌شد و صدای ناله من بلندتر و کمی جلوتر فقط دور از چشم من شهید شده بود.

قنبر ظاهری ارپی جی زن گردان شهادت شهید شده بود آن هم در ظهر ۲۲ بهمن دومین روز از عملیات والفجر ۸

راوی: مصطفی باغبانی