شهید وحیدرضا تاجپور، اردوگاه کوزران نیمههای شب با همان دست که فقط انگشت شصت برایش مانده بود با سختی آفتابهها را پر میکرد و در سکوت و خلوتی تمام دستشوییها را میشست، وحید کسی بود که شهید حمید کرمانشاهی اواخر که گردان کمیل بود برای سرزدن آمده بود و میگفت بهقصد دیدن وحید آمدم آخه آن یک ستاره در آسمان برای خودش دارد، شهیدان را شهیدان میشناسند، وحید بسیار شوخطبع و درعینحال مؤدب و با حجبوحیا بود، وصیتنامهاش را که بعد از شهادتش خواندیم فکر میکردی عارف ۷۰ ساله نوشته و نجوای بسیار قشنگی باخدا داشت.
راوی: محمد پور عظیمی