خاطرهای از شهید کرمانشاهی دارم بنده واحد تدارکات گردان بودم یکی از برادرها که دوست آقا حمید بود هروقت کسی میرفت طرف تدارکات لشکر سفارش واکس و فرچه میداد بهش گفتم چقدر واکس مصرف میکنی گفت برای کسی میخواهم یک روز به طور اتفاقی دیدم واکس را برای شهید کرمانشاهی میخواهد خیلی کنجکاو بودم تا اینکه فهمیدم شهید کرمانشاهی شبها که همه خواب هستند پوتین بچههای گردان واکس میزند خلاصه یک روز بهش گفتم التماس دعا گفتن موضوع چیه؟ گفتم پوتین. واکس قسمم داد تا زنده هستم به کسی نگو مدیون هستی به کسی بگی بنده تا حالا به کسی نگفته بودم. گردان شهادت اردوگاه کوزران.
راوی: امیر فرجی