ایام فاطمیه در بهمن شیر (راوی: حجت‌اله عالی)

بهمن شیر

سال ۶۴ قبل از عملیات والفجر هشت بود بعد از این که چند روز از مرخصی برگشتم کرخه هنوز خستگی راه داشتم که صفرخانی گفت: اتوبوس‌های گروهان را باید به این آدرس برسانی و من خودم با وسایل تدارکات و ماشین گروهان میام.

سوار اولین اتوبوس شدم و بقیه اتوبوس‌ها پشت سرمان به ردیف راه افتادند فقط شهید صفرخانی گفت جاده خرمشهر و اهواز که چند کیلومتر رفتی سمت چپ جاده یک تابلو سبز رنگ زده شده به‌طرف امامزاده  که در نیمه‌های شب به راننده اتوبوس گفتم با سرعت کمتری حرکت کند تا تابلو را ببینم و آدرس را گم نکنیم که همان شب آدرس را درست به‌طرف بهمن شیر رفتیم نزدیک‌های صبح بود که از خواب بیدار رشدم و چشمم به منطقه بهمن شیر را با آن همه نخلستان و خانه‌های گلی قدیمی و شمیم عطر و هوای دل‌انگیز رودخانه کارون و سبزی باطراوت زمین‌های پر از علفزار که سکوت معناداری داشت افتاد. آنجا من شیطنت بازی در میاوردم ولی از نماز شبی که بچه‌ها در گوشه‌ای پتو انداخته بودند و چاله کنده بودند و مناجات می‌کردند بی‌نصیب نمی‌ماندم گردان عمار در نزدیکی گروهان شهادت بود و چندین دوست آنجا داشتم و با شهید اکبر یریمی بعضی مواقع به آنها سر می‌زدم مخصوصاً شب‌ها که بساط روضه و سینه‌زنی داشتند یک شب شهید صفرخانی نزدیکی‌های نیمه شب بود صدام کرد و گفت برویم من واکبر یریمی و دیگر دوستان سه یا چهار نفر  شدیم حرکت کردیم سر یک جاده باریک خاکی که کنار نهر بود ایستادیم که دیدیم بچه‌های گردان عمار یواش، یواش که آنها هم تقریباً ۱۰  یا  ۱۵ نفر بودند آمدند یک سلام علیک کردیم راه افتادیم سکوت خاصی بود کسی سخنی نمی‌گفت همه خصوصی دعوت بودند و هرکسی در حال خود بود تا رسیدیم به خانه محقر قدیمی که نصف و نیمه سقف نداشت چهار دیواری بود و بچه‌ها شروع به سر سامان دادنش کردند و چند تا پتو انداختند و گوشه‌ای نشستیم که یک برادری شروع به خواندن سوره الرحمن کرد و در  همان خواندن سوره الرحمان صدای هق، هق گریه بلند شد و کم، کم به نجوا و روضه حضرت زهرا ختم شد چقدر مجلس بی ریا بود و از هر گوشه‌ای هرکسی کنایه‌ای می‌زد و برادری تاکید می‌کرد که آهسته گریه کنید یک ساعت نشد که ختم روضه اعلام شد و هرکسی آهسته به‌طرفی رفت و این آخرین شبی بود که در آن منطقه بودیم صبح فردا حرکت کردیم به‌طرف رودخانه کارون از آن برداران که اگر یادم باشد اسامی آنها عبارت از شهید صفرخانی، شهید اکبر یریمی، شهید اصفهانی، شهید امیر گرگشا، شهید علی مرتضوی، برادر جانباز ناصر توحیدی، ناصر کاوه، عادل دنبانکش،  عبدالرضا، مهدی شریفی، حسن اباذری و حسین لشگری که مجلس خصوصی بود ولی خیلی‌های دیگر هم آمده بودند.

وقتی مجلس ختم شد و گفته شد بدون سروصدا خارج شوید دیدیم بعضی‌ها که بیرون از ان اتاق ایستاده بودند سریع دارند می‌روند که کسی آنها را نشناسد اما سال ۶۵ هم قبل از عملیات کربلای پنج باز منطقه بهمن شیر ولی این بار گردان شهادت در کنار گردان میثم ویک شب هیت گردان میثم که با خیلی‌ها آنجا رفتیم فکر کنم بچه‌های گردان عمار هم آمدند و نسبتاً اتاقی که رفتیم بزرگ‌تر بود و نوحه را محمود ژولیده خواند واکبر سرپوشان جواب  نوحه را داد که حال خوبی بود و در آن مجالسی که در آن منطقه برگزار شد و دیگر تکرار نشد خیلی‌ها از آن جمع شهید شدند ومن ماندم حسرت روزهای از دست رفته در آن مجالس حس پرواز داشتم و هنوز چشمانم تر می‌شود از گذشته که در ایام فاطمیه  بود …..

راوی: حجت‌اله عالی