امشب دلم هوای میخانه کرده ساقی (راوی: احمد معمار‌پور)

۳۶ سال قبل یه هم‌چین شب‌هایی داشتیم آماده عملیات کربلای ۱ می‌شدیم

ما دسته ۴ گروهان قیس، گردان حبیب بودیم

تمام بچه‌ها زیر ۲۰ سال بودن

ولی به لحاظ ایمان و عرفان همه واسه خودشون علامه بودن و من روسیاه هم قاطی اون خوب‌ها از برکات معنوی شون بهره می‌بردم.

فرمانده دسته که به نوعی معلم اخلاق ما هم بود (شهید احمد کیایی) به شدت تو شکل گیری شخصیت ما نقش به سزایی رو ایفا می‌کرد.

اتاق کوچک ما تو ساختمان گردان حبیب پاتوق داش مشتی‌ها و بچه هیئتی‌ها بود. در کنار بچه‌های باصفایی بودیم و از ذکر مصیبت‌های احمد کیایی، عمران نوروزیان و نریمان پناهی و شاعر شعر دوکوهه السلام ای خانه عشق برادر جانباز آقا سید محمد میرهاشمی حسابی استفاده می‌کردیم و روحیه بالایی داشتیم.

قبل از عملیات تو منطقه سنگ شکن و کنار رودخانه گاوی هر روز با رفقا جمع می‌شدیم و از بیانات داش احمد کیایی و ذکر عمران نوروزیان بهره می‌بردیم تا اینکه لحظه حرکت فرارسید.

گردان شهادت خط شکن بود و گردان ما به‌عنوان پشتیبان وارد عمل شد.

همان لحظات اول عملیات داداش ما، بزرگ ما، معلم اخلاق ما شهید احمد کیایی رو مین رفت و به آنچه لیاقتش و داشت دست پیدا کرد. الان بعد از ۳۶ سال هنوز صدای مهربانش در گوش ماست ولی افسوس که من روسیاه شاگرد مردود احمد کیایی شدم.

ما چهارتا بچه محل تو دسته بودیم در شب اول احمد کیایی آسمانی شد و در مرحله چهارم عملیات پای قلاویزان با گارد ریاست جمهوری عراق درگیر شدیم که همان اول درگیری من مجروح شدم و چند ساعت بعد سید رضا متولیان شهید شد.

خدا سایه برادر جانباز سید محمد میرهاشمی رو بالای سر ما حفظ کنه که تنها یادگار اون اتاق کوچک و باصفاست.

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

راوی: احمد معمار‌پور